درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 22
بازدید هفته : 38
بازدید ماه : 16
بازدید کل : 142331
تعداد مطالب : 688
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شعر
شعر
چهار شنبه 7 آذر 1397برچسب:, :: 9:15 ::  نويسنده : مهدی        

داغ داریم نه داغـی كه بر آن اخم كنیم
مرگمان باد اگر شكوه ای از زخم كنیم

مرد آن است كه از نسل سیاوش باشد
"عاشقی شیوه‌ی رندان بلا كش باشد "

بنویسید زنـی مُرد كــــه زنبیل نداشت
پسری زیر زمین بود و پدر بیل نداشت

بنویسید كه با عطر وضو آوردند
نعش دلدار مرا لای پتــو آوردند

زلفها گرچه پر از خاک و لبش گرچه كبود
"دوش مـی‌آمد و رخساره بر افروخته بود

خوب داند كه به این سینه چه ها می گذرد
هر كه از كوچه ی معشوقه ما می گذرد

بنویسید غـــم و خشت و تگرگ آمده بود
از در و پنجره‌ ها ضجـــه‌ی مرگ آمده بود

با دلی پر شده از زخـــم نمک می‌خوردیم
دوش وقت سحر از غصه ترک می‌خوردیم

مثل وقتی كه دل چلچله‌ای می‌شكند
مرد هـــم زیر غــــم زلزله‌ای می‌شكند

داغ دیدیم شما داغ نبینید قبول؟
تبــری همنفس باغ نبینید قبول؟

گاه گاهی به لب عشق صدامان بكنید
داغ دیدیــــم امیــد است دعامان بكنید

حامد عسکری



یک شنبه 22 مرداد 1396برچسب:, :: 10:36 ::  نويسنده : مهدی        

اگه خیال تو همش باهام نیس

خلوتمو چرا خراب می کنن؟

چرا راننده تاکسیا همیشه

دوتا کرایه رو حساب می کنن؟

 

اگه خیال تو همه ش باهام نیس

چرا قدم زدنهامو کش می دم؟

چرا غروبا که میرم کافی شاپ

میرم دوتا قهوه سفارش میدم؟

 

دورو برم پره از آدمایی

که داد درد مشترک میزنن

قصدی ندارن ولی با کاراشون

زخمای کهنه مو نمک می زنن

 

گفته بودم گریه بده واسه مرد

غرور زیادش خوبه کم نمیشه

مرد واسه بستن بند کفشش

پاشو بالا میاره خم نمیشه....

 

شعر از: حامد عسکری



شنبه 21 مرداد 1396برچسب:, :: 18:9 ::  نويسنده : مهدی        

 

هر بار خواست چای بریزد نمانده ای

رفتی و باز هم به سکوتش نشانده ای

 

تنها دلش خوش است به اینکه یکی دو بار

با واسطه "سلام" برایش رسانده ای

 

حالا صدای او به خودش هم نمیرسد

از بس که بغض توی گلویش چپانده ای

 

دیدم که شهر باز پر از عطر مریم است

گفتند باز روسری ات را تکانده ای

 

میخندی و برات مهم نیست ... ای دریغ

من آن نهنگی ام که به ساحل کشانده ای

 



صفحه قبل 1 صفحه بعد